جهنم سبز
جهنم سبز
جهنم سبز
نويسنده: ندا بهجتيان
جنگل هاي بکر آمازون، از مخوف ترين مکان هاي دنياست که راز و رمز زيادي را در دل خود پنهان کرده است
آمازون، پهناورترين جنگل در آمريکاي جنوبي است که در بين کشورهاي اکوادور، پرو، ونزوئلا و کلمبيا قرار دارد اما بيشترين قسمت آن به برزيل منحصر مي شود. پيدايش اين جنگل قديمي به 200 تا 500 ميليون سال قبل يعني دوره اول زمين شناسي باز مي گردد. در جنگل هاي مرطوب آمازون تقريباً هر روز باران سنگيني مي بارد و به همين دليل آمازون در تمام فصول سال هوايي گرم و مرطوب دارد. به خاطر قرارگيري اين جنگل در منطقه استوايي، متوسط درجه حرارت در مرکز آن به 30 درجه سانتي گراد و در غربي ترين منطقه که خنک ترين جاي آمازون به حساب مي آيد، اين دما به 25 درجه سانتي گراد مي رسد. در اين جنگل 2500 نوع درخت مختلف و همچنين 30 هزار گونه گياه وجود دارد. دانشمنداني که براي تحقيق به اين منطقه سفر کرده اند، آنجا را با وجود زيبايي هاي بي شمار، به دليل آمار بسيار کشته شدگان و گمشدگان، جهنم سبز ناميده اند. اين جنگل ها تا پيش از ورود اروپاييان، محل زندگي 5 تا 13 ميليون سرخپوست بوده اند که در هزار قبيله زندگي مي کرده اند. امروزه قبيله هاي باقيمانده از ترس چوب برهاي جنگل، ملاکان زمين و شيوع انواع بيماري ها دائم در حال فرار هستند.
در سال 1524 او براي اولين بار به آمريکاي جنوبي رفت اما به دليل کافي نبودن آب و آذوقه و همچنين جنگ با بوميان منطقه، خسته و بيمار به کشور خود بازگشت.
آنها در اين سفر براي اولين بار شتر لاما را ديدند و نام آن را شتر کوچک گذاشتند. پيزارو در سفرهاي خود با بوميان منطقه برخورد کرد. ولي بعد از بازگشت و گفتن مشاهداتش هيچ کس حرف هاي او را در مورد اين انسان ها باور نکرد. اما با توضيحاتي که پيزارو راجع به اين منطقه داد بسياري از محققان بعدها به آمازون رفته و در آن هنگام که اين جنگل ها به عنوان منطقه مسکوني بوميان آمريکا در کل دنيا شناخته شد.
نيمي از جمعيت اين قبايل طي ساليان متمادي بر اثر بيماري، گرسنگي و جنگ جان خود را از دست داده اند. اين قبايل در تمام آمازون با يکديگر متفاوت هستند يعني تقريباً 200 قبيله با فرهنگ هاي مختلف هستند که حتي زبان آنها با هم متفاوت است. آنها به 180 زبان مختلف صحبت مي کنند.
هر سال در ماه هاي ژوئن و اگوست، قبايل مستقر در آمازون و شهرهاي اطراف جشني به نام کوارپ برگزار مي کنند. در اين جشن که در واقع براي بزرگداشت رفتگانشان برپا مي شود، هر قبيله رقص، غذاهاي بومي و آيين هاي خود را به نمايش مي گذارد.
ورود غريبه ها به اين جشن براي تماشا تنها با اجازه روساي قبايل امکان پذير است. اما اين جشن مربوط به قبايلي مي شود که با وجود زندگي در جنگل، با يکديگر و حتي گاهي با دنياي بيرون در ارتباط هستند.
طبق تحقيق دانشمنداني که به اين جنگل ها سفر کرده اند، 50 قبيله بومي، شناسايي شده اند که به طور کلي با دنياي بيرون از جنگل غريبه اند و حتي از قبايل ديگر نيز دوري مي کنند.
تصميم دولت برزيل در مورد آنها اين گونه است که بايد اين قبايل به حال خود رها شوند تا به خاطر رفتن بيگانگان به حريم خصوصي شان مجبور به پناه بردن به اعماق جنگل نباشند، چون اين کار باعث مي شود آنها به مناطق دورافتاده رفته و ديگر نتوان اطلاعي از آنها به دست آورد.
همچنين دولت برزيل برايشان منطقه اي حفاظت شده در نظر گرفته تا از پيشروي آنها به اعماق جنگل جلوگيري شود. اين برنامه ريزي از طرف دولت، به اين خاطر است که طبق آمار به دست آمده در چند سال اخير، تعداد آنها رو به افزايش است و اين براي دانشمندان و محققان اميدوارکننده است. بعضي از اين قبايل به دليل چادرنشين بودن، مرتب محل زندگي خود را تغيير مي دهند اما بيشتر آنها در خانه هايي زندگي مي کنند که سال ها قبل به دست اجدادشان ساخته شده بود. بعضي از اين قبايل جمعيتي حدود 200 نفر دارند اما تعداد محدودي از اين قبايل جمعيتشان تا 30 هزار نفر نيز مي رسد.
در منطقه اي ديگر به نام آلتوزينگو در ايالت ماتوگروسو در برزيل، 14 قبيله ديگر زندگي مي کنند که 10 قبيله داراي فرهنگ و زبان مختلف هستند اما با يکديگر ارتباط نزديکي دارند ولي چهار قبيله باقيمانده جزو آنهايي هستند که هيچ ارتباطي با دنياي بيرون از قبيله شان ندارند و همين امر باعث شده تا اين چهار قبيله در معرض انقراض قرار بگيرند.
با وجود اينکه محققان تمام تلاششان را براي شناسايي کل قبايلي که در اين نواحي زندگي مي کنند انجام داده اند اما هستند گروه هايي که از ديد ديگران پنهان مانده اند. براي مثال مدتي قبل يک گروه باستان شناس که با هلي کوپتر بر بالاي جنگل هاي آمازون مشغول گردش بودند، موفق شدند در يکي از بکرترين مناطق آمازون يک قبيله سرخپوست را شناسايي کنند.
اين طور که به نظر مي رسيد اين قبيله تا به حال با انسان هاي ديگر برخورد نکرده بودند زيرا درست در زماني که باستان شناسان قصد عکسبرداري از آنها را داشتند، مردم قبيله به سمت آنها نيزه و تير پرتاب کردند.
اين گروه توانستند به سختي چندين عکس از آنها بگيرند تا ثابت کنند اين افراد واقعاً وجود دارند. دولت برزيل نيز اين موضوع را بسيار مهم دانسته و از آن به عنوان کشفي بزرگ نام برد. آمار نشان مي دهد که قبل از کشف قاره آمريکا توسط کريستف کلمب در قرن 15 ميلادي، حدود هفت الي ده ميليون آمريکايي در جنگل هاي انبوه آمريکا زندگي مي کردند که حدود نيمي از آنها در برزيل ساکن بودند.
وقتي اروپايي ها به آمريکاي جنوبي آمدند، تمدن هاي بومي آمريکا رفته رفته کمرنگ شدند و بسياري از مردم اين قبايل به خاطر بيماري هاي منتقل شده توسط اروپايي ها جان خود را از دست دادند.
معروف ترين قبيله اي که از تمام قبايل آمازون قديمي تر است، قبيله ياگوآ است که افراد آن حتي نمي توانند زبان هيچ کدام از قبايل ديگر را بفهمند.
خانه هاي آنها مالوکا ناميده مي شود که خانه هايي بزرگ و حصيري است؛ به طوري که 15 خانوار مي توانند در آن زندگي کنند. اين قبيله نسبت به قبايل ديگر داراي جمعيت بيشتري است.
ماهيگيري در اين قبيله چند ماه طول مي کشد اما تعداد ماهي هاي صيد شده به روش آنها بي شمار است. غذاي محلي اين قبيله مانديوکا است که از آرد و ذرت تهيه مي شود.
قبيله آناونه ناوه برخلاف ديگر قبايل، حيوانات داراي گوشت قرمز را شکار نمي کنند و از خوردن گوشت قرمز اجتناب مي کنند و اگر در اين قبيله کسي گوشت قرمز بخورد قانون شکن به حساب مي آيد. در دهه هاي اخير بسياري از زمين هاي آنها توسط جويندگان الماس، دامداران و کشاورزان از آنها گرفته شده است.
در اولين سفري که فائوست به جنگل هاي آمازون داشت، با موجودي عظيم الجثه در رودخانه آمازون مواجه شده بود و آن موجود چيزي نبود جز يک آناکونداي غول پيکر. او در يادداشت هاي خود ذکر کرده بود؛« اين موجود سري مثلثي و بدني پهن و بلند داشت که به آرامي دور قايق ما مي چرخيد و هر لحظه ممکن بود که قايق ما را واژگون کند. من در يک حرکت سريع اسلحه ام را پشت حيوان گرفته و شليک کردم و او به سرعت از نظر ناپديد شد.» به گفته فائوست قطر بدن اين مار به 50 سانتي متر و طول آن به 19 متر مي رسيد.
او در سال 1750 براي انجام يک سري تحقيقات به جنگل هاي آمازون اعزام شد؛ اين زماني بود که او تازه با ايزابل ازدواج کرده و او باردار بود. به همين خاطر مجبور شد تا ايزابل را نيز همراه خود ببرد اما او را در يکي از نزديک ترين شهرهاي جنگلي به نام کويتو گذاشت تا خودش به تنهايي به جنگل برود. ايزابل تا سال 1765 با اميد، چشم انتظار بازگشت شوهرش بود اما هيچ خبري از جين نشد و به همين دليل ايزابل نامه اي به دولت برزيل نوشته و از آنها درخواست کمک کرد تا بلکه بتوانند ردي از شوهرش پيدا کنند. برزيل درخواست کمک او را قبول کرده و تيمي تحقيقاتي را با او با اين سفر فرستاد. آنها سفر دريايي خود را آغاز کردند اما تمام افرادي که با او در اين سفر همراه شده بودند بر اثر حمله خفاش هاي خون آشام، مالاريا و نيش مارهاي عظيم الجثه آمازوني جان خود را از دست دادند. در اين زمان ايزابل تنها و مستأصل به راه خود ادامه داد تا اينکه به يکي از قبايل بومي برخورد؛ در اين هنگام از شدت ضعف و خستگي از هوش رفت. بوميان ايزابل را براي درمان به يکي از معابد محلي بردند تا سلامتش را دوباره بازيابد و بتواند به سفر خود ادامه دهد. اين قبيله به ايزابل لباس و غذا دادند و توشه سفرش را آماده کردند و ايزابل به راه خود ادامه داد. اين سفر 4 سال به طول انجاميد تا اينکه در سال 1769 و در ميان جنگل، عجيب ترين اتفاق زندگي اش به وقوع پيوست. او در ميان يکي از قبايل آمازوني، شوهرش را پيدا کرد.
جين به خاطر حادثه شديدي که در ميان راه برايش بوجود آمده بود حافظه خود را از دست داده بود و به همين خاطر با يکي از قبايل زندگي مي کرد اما با ديدن ايزابل و کمک هاي او توانست دوباره حافظه خود را به دست آورد.
از ديگر گمشدگان جنگل هاي آمازون، يوسي گيسبرگ بود که در سال 1981 براي انجام يکسري تحقيقات از طرف ارتش انگلستان به آمريکاي جنوبي فرستاده شد. يوسي به مدت سه هفته در اين جنگل مخوف گم شده بود ولي به طرز معجزه آسايي از مرگ نجات يافت و توانست با تجربيات جذاب ولي ترسناک به لندن بازگردد. او پس از بازگشت کتابي از خاطرات خود در آمازون منتشر کرد و نام آن را « گمشده در جنگل» گذاشت. يوسي خاطرات خود را اين گونه بيان مي کند:« من در آن زمان تنها 22 سال داشتم و عاشق هيجان و ماجراجويي بودم. وقتي به بوليوي رسيدم، از مردم منطقه داستان هاي عجيب و غريب زيادي راجع به جنگل هاي مرموز آمازون شنيدم و اين کنجکاوي دليل اصلي سفر من به آمازون بود.» يوسي در اين سفر با ماجراجوي ديگري به نام مارکوس آشنا شد و با هم اين سفر را آغاز کردند. مارکوس که قبلاً نيز بارها به آمازون رفته بود، از داستان هاي خود براي يوسي تعريف کرد و او هرچه بيشتر براي سفر راغب مي شد. در راه با افراد ديگري به نام هاي کوين و کارل آشنا شدند و به اين ترتيب يک گروه تشکيل دادند. اما آنها خبر نداشتند که کنجکاوي بيش از حد مي تواند برايشان ايجاد دردسر کند. آنها با شجاعت تمام به اعماق جنگل رفتند؛ بدون اينکه براي پيدا کردن راه بازگشت براي خود نشانه اي بگذارند و همين باعث شد تا راهشان را گم کنند و فقط در جنگل دور خود بچرخند. کم کم آب و آذوقه اي که همراه آورده بودند، تمام شد و آنها مجبور شدند براي سير کردن شکم خود، شکار کنند و چون هيچ کدام شکارچي ماهري نبودند، تنها مي توانستند ميمون ها را شکار کنند. پس از چند روز سرگرداني آنها بالاخره رودخانه آمازون را پيدا کردند و چون مي دانستند اين رودخانه از شهرهاي زيادي مي گذرد، به فکر ساختن بلمي براي رد شدن از رودخانه افتادند. يوسي در ادامه داستان خود مي گويد:« مي دانستيم که اين کار ريسک بزرگي است اما براي رهايي از اين مخمصه، مجبور به پذيرفتن اين ريسک بوديم. پشه هاي وحشي تمام بدنمان را گزيده بودند و به خاطر خوردن گوشت ميمون بيمار شده بوديم. کوين بسيار بيمار بود و ما احتمال مي داديم مالاريا گرفته باشد. اين بلم آخرين اميد ما براي بازگشت بود. مي دانستيم خطرات بسياري در مسير رودخانه خواهيم داشت که از جمله آنها آبشارهاي فراوان و پر خطر رودخانه آمازون و حيواناتي بود که در اين رودخانه زندگي مي کردند.» اما اين بلم فکر خوبي براي نجات نبود و به خاطر نداشتن امکانات کامل براي ساخت بلم، آنها نتوانسته بودند آن را محکم بسازند. قايق تنها پس از 15 الي 20 دقيقه حرکت در رودخانه شکسته شد و آنها داخل آب افتادند. عمق رودخانه آن قدر زياد بود که به زحمت و با کمک تکه چوب هاي قايق، تنها سر خود را بيرون از آب نگه داشته بودند تا بتوانند نفس بکشند. آنها تمام مسير را با جريان آب طي کرده و تقريباً با تمام موانعي که در راه بود، برخورد کردند تا اينکه بالاخره زخمي و سرگردان به ساحل رسيدند ولي به خاطر خستگي و صدمات شديد تا ساعت ها از هوش رفته بودند.
اين چهار نفر تازه به هوش آمده و براي خود آتشي روشن کرده بودند و فکر مي کردند بالاخره همه چيز تمام شده و نجات يافته اند که ناگهان يک يوزپلنگ را در مقابل خود ديدند اما اين بار بخت با آنها يار بود زيرا يوزپلنگ گرسنه نبوده و مارکوس توانست با استفاده از يک تکه آتش او را ترسانده و فراري دهد. آنها شب و روز به مسير خود ادامه دادند ولي گويا مشکلات دست بردار نبودند. اين بار کارل ناگهان در يک باتلاق افتاد و با هر حرکت، بيشتر در آن فرو مي رفت. يوسي و مارکوس براي بيرون کشيدن کارل بسيار تلاش کردند اما بي نتيجه بود و او در باتلاق غرق شد. مارکوس، کوين و يوسي به راه خود بدون کارل ادامه دادند. آنها بسيار خسته و بيمار بودند و تنها پوست و استخوانشان باقي مانده بود. درست زماني که آنها ديگر هيچ اميدي به زنده ماندن نداشتند، با يک قبيله سرخ پوست برخورد کردند. مارکوس در مورد اين قبيله مي گويد:« در ابتدا ما از اين قبيله ترسيديم و فرار کرديم زيرا فکر مي کرديم آنها ما را خواهند کشت اما افراد اين قبيله تنها قصد کمک داشتند. آنها زخم هاي ما را مداوا کردند و به ما غذا دادند و ما دوباره به مسير خود ادامه داديم.» در ميانه راه مارکوس، يوسي و کوين را گم کرد و ديگر موفق به پيدا کردن آنها نشد. يوسي و کوين از راهي که افراد قبيله نشان داده بودند، به سن خوزه رسيدند اما مارکوس هيچ گاه پيدا نشد و حتي تيم تحقيق نيز هيچ ردي از او پيدا نکردند. اکنون يوسي و کوين دوستان بسيار صميمي هستند و از اين سفر به عنوان وحشتناک ترين و عجيب ترين تجربه زندگي خود ياد مي کنند.
بعدها کتابي از تجربيات مارتين به چاپ رسيد که تمام سفرهاي او را شامل مي شد. مارتين استلر تا به حال موفق شده است چهار رکورد در کتاب رکوردهاي گينس ثبت کند. او در يکي از رکوردهايش در سال 1997 طول بين آفريقا و اروپا را شنا کرده بود و همچنين شنا در رود دانوب در سال 2000 و شنا در رود مي سي سي پي در سال 2002 از ديگر رکوردهاي مارتين است.
يکي ديگر از اتفاقاتي که در جنگل هاي آمازون به وقوع پيوست گم شدن يک هواپيماي کوچک نظامي با 9 سرنشين بود. در سوم اکتبر سال 2009، اين هواپيما که در حال عبور از بالاي جنگل هاي آمازون بود، دچار توفان هاي شديد اين منطقه شده و کنترلش را از دست داده و در نهايت سقوط کرد، اما 7 سرنشين هواپيما هيچگاه پيدا نشدند و تنها 2 نفر از آنان توانسته بودند از طريق شنا از آب هاي رودخانه آمازون خود را به شهرهاي اطراف برسانند اما گفتند که از سرنوشت همراهانشان هيچ اطلاعي ندارند و چون از پيدا شدن آنها نااميد شده بودند فقط جان خود را نجات دادند.
دنيس اسچان، عضو هيأت علمي دانشگاه فدرال برزيل در اين باره مي گويد:« تقريباً در هر هفته يک شکل عجيب در اين منطقه ديده مي شود که دليل به وجود آمدن آنها اثبات نشده است. بعضي از اين اشکال دايره اي و برخي ديگر مربع يا مستطيل و برخي حتي چند ضلعي هستند. توفان هاي شديدي که در اينجا رخ مي دهد، مي تواند يکي از فرضيه هاي پيدايش اين اشکال باشد.» مکان هايي که اين اشکال در آنجا بيشتر ديده شده اند، شمال بوليوي و غرب برزيل بوده است. عرض بيشتر اين اشکال تا 11 متر و عمق آنها تا دو متر است و مناطقي که اين اشکال در آنجا ديده شده اند از 90 تا 300 متر مساحت دارد. به هر حال اين نيز يکي ديگر از عجايب آمازون است.
دلفين صورتي که به زبان محلي بوتو ناميده مي شود، يکي از نادرترين دلفين ها در سراسر دنيا است که در ميان آب هاي رودخانه پهناور آمازون زندگي مي کند. اين دلفين مي تواند تا 15 دقيقه روي آب بماند ولي به طور کلي اين دلفين ها معمولاً زير آب هستند و تنها براي نفس کشيدن روي آب مي آيند. همچنين با وجود شباهتي که با دلفين هاي خاکستري دارند از نظر اندازه از آنها کوچکتر هستند و همين دليل باعث شده تا بتوانند به راحتي در آب هاي رودخانه شنا کنند؛ وزن آنها به 90 کيلوگرم مي رسد . دلفين هاي صورتي قادر هستند در آب به صورت درجا 180 درجه بچرخند.
رنگ اين نوع دلفين به خاطر آبي که در آن زندگي مي کند و غذايي که مي خورد صورتي است. اما عجيب ترين حيواني که در جنگل هاي آمازون به چشم مي خورد، ماناتي يا همان گاو دريايي است که مي تواند نيم تن وزن داشته باشد و قدش به 3 متر هم برسد. همچنين مارهاي آناکوندا که بزرگترين مار در سراسر دنيا هستند نيز در اين جنگل هاي زندگي مي کنند و بيشتر آنها تا 10 متر طول دارند. آناکوندا هيولاي درياچه نيز ناميده مي شود. اين مار برخلاف پيتون سمي نيست و با پيچيدن دور شکار او را از پا درمي آورد. تا به حال بسياري از مردم منطقه، به خصوص بوميان توسط مارهاي آناکوندا و پيتون هاي جنگل هاي آمازون بلعيده شده اند.
چندي پيش يک پسربچه 8 ساله که ساکن دهکده هاي اطراف آمازون بود توسط يک آناکوندا بلعيده شد و چند روز بعد تنها کلاه و کفش او توسط دوستانش که به خاطر باران به زير يک درخت پناه برده بودند پيدا شد. آراپايما يکي ديگر از حيوانات عجيب آمازون است که با 4 متر طول و 200 کيلوگرم وزن از بزرگ ترين ماهي هاي آب شيرين است. همچنين وحشي ترين ماهي هاي دنيا مانند پيرانا نيز در اين جنگل ها زندگي مي کنند.
آمازون، پهناورترين جنگل در آمريکاي جنوبي است که در بين کشورهاي اکوادور، پرو، ونزوئلا و کلمبيا قرار دارد اما بيشترين قسمت آن به برزيل منحصر مي شود. پيدايش اين جنگل قديمي به 200 تا 500 ميليون سال قبل يعني دوره اول زمين شناسي باز مي گردد. در جنگل هاي مرطوب آمازون تقريباً هر روز باران سنگيني مي بارد و به همين دليل آمازون در تمام فصول سال هوايي گرم و مرطوب دارد. به خاطر قرارگيري اين جنگل در منطقه استوايي، متوسط درجه حرارت در مرکز آن به 30 درجه سانتي گراد و در غربي ترين منطقه که خنک ترين جاي آمازون به حساب مي آيد، اين دما به 25 درجه سانتي گراد مي رسد. در اين جنگل 2500 نوع درخت مختلف و همچنين 30 هزار گونه گياه وجود دارد. دانشمنداني که براي تحقيق به اين منطقه سفر کرده اند، آنجا را با وجود زيبايي هاي بي شمار، به دليل آمار بسيار کشته شدگان و گمشدگان، جهنم سبز ناميده اند. اين جنگل ها تا پيش از ورود اروپاييان، محل زندگي 5 تا 13 ميليون سرخپوست بوده اند که در هزار قبيله زندگي مي کرده اند. امروزه قبيله هاي باقيمانده از ترس چوب برهاي جنگل، ملاکان زمين و شيوع انواع بيماري ها دائم در حال فرار هستند.
رودخانه آمازون
تمدن گمشده آمازون
در سال 1524 او براي اولين بار به آمريکاي جنوبي رفت اما به دليل کافي نبودن آب و آذوقه و همچنين جنگ با بوميان منطقه، خسته و بيمار به کشور خود بازگشت.
آنها در اين سفر براي اولين بار شتر لاما را ديدند و نام آن را شتر کوچک گذاشتند. پيزارو در سفرهاي خود با بوميان منطقه برخورد کرد. ولي بعد از بازگشت و گفتن مشاهداتش هيچ کس حرف هاي او را در مورد اين انسان ها باور نکرد. اما با توضيحاتي که پيزارو راجع به اين منطقه داد بسياري از محققان بعدها به آمازون رفته و در آن هنگام که اين جنگل ها به عنوان منطقه مسکوني بوميان آمريکا در کل دنيا شناخته شد.
قبيله هاي آمازون
نيمي از جمعيت اين قبايل طي ساليان متمادي بر اثر بيماري، گرسنگي و جنگ جان خود را از دست داده اند. اين قبايل در تمام آمازون با يکديگر متفاوت هستند يعني تقريباً 200 قبيله با فرهنگ هاي مختلف هستند که حتي زبان آنها با هم متفاوت است. آنها به 180 زبان مختلف صحبت مي کنند.
هر سال در ماه هاي ژوئن و اگوست، قبايل مستقر در آمازون و شهرهاي اطراف جشني به نام کوارپ برگزار مي کنند. در اين جشن که در واقع براي بزرگداشت رفتگانشان برپا مي شود، هر قبيله رقص، غذاهاي بومي و آيين هاي خود را به نمايش مي گذارد.
ورود غريبه ها به اين جشن براي تماشا تنها با اجازه روساي قبايل امکان پذير است. اما اين جشن مربوط به قبايلي مي شود که با وجود زندگي در جنگل، با يکديگر و حتي گاهي با دنياي بيرون در ارتباط هستند.
طبق تحقيق دانشمنداني که به اين جنگل ها سفر کرده اند، 50 قبيله بومي، شناسايي شده اند که به طور کلي با دنياي بيرون از جنگل غريبه اند و حتي از قبايل ديگر نيز دوري مي کنند.
تصميم دولت برزيل در مورد آنها اين گونه است که بايد اين قبايل به حال خود رها شوند تا به خاطر رفتن بيگانگان به حريم خصوصي شان مجبور به پناه بردن به اعماق جنگل نباشند، چون اين کار باعث مي شود آنها به مناطق دورافتاده رفته و ديگر نتوان اطلاعي از آنها به دست آورد.
همچنين دولت برزيل برايشان منطقه اي حفاظت شده در نظر گرفته تا از پيشروي آنها به اعماق جنگل جلوگيري شود. اين برنامه ريزي از طرف دولت، به اين خاطر است که طبق آمار به دست آمده در چند سال اخير، تعداد آنها رو به افزايش است و اين براي دانشمندان و محققان اميدوارکننده است. بعضي از اين قبايل به دليل چادرنشين بودن، مرتب محل زندگي خود را تغيير مي دهند اما بيشتر آنها در خانه هايي زندگي مي کنند که سال ها قبل به دست اجدادشان ساخته شده بود. بعضي از اين قبايل جمعيتي حدود 200 نفر دارند اما تعداد محدودي از اين قبايل جمعيتشان تا 30 هزار نفر نيز مي رسد.
در منطقه اي ديگر به نام آلتوزينگو در ايالت ماتوگروسو در برزيل، 14 قبيله ديگر زندگي مي کنند که 10 قبيله داراي فرهنگ و زبان مختلف هستند اما با يکديگر ارتباط نزديکي دارند ولي چهار قبيله باقيمانده جزو آنهايي هستند که هيچ ارتباطي با دنياي بيرون از قبيله شان ندارند و همين امر باعث شده تا اين چهار قبيله در معرض انقراض قرار بگيرند.
با وجود اينکه محققان تمام تلاششان را براي شناسايي کل قبايلي که در اين نواحي زندگي مي کنند انجام داده اند اما هستند گروه هايي که از ديد ديگران پنهان مانده اند. براي مثال مدتي قبل يک گروه باستان شناس که با هلي کوپتر بر بالاي جنگل هاي آمازون مشغول گردش بودند، موفق شدند در يکي از بکرترين مناطق آمازون يک قبيله سرخپوست را شناسايي کنند.
اين طور که به نظر مي رسيد اين قبيله تا به حال با انسان هاي ديگر برخورد نکرده بودند زيرا درست در زماني که باستان شناسان قصد عکسبرداري از آنها را داشتند، مردم قبيله به سمت آنها نيزه و تير پرتاب کردند.
اين گروه توانستند به سختي چندين عکس از آنها بگيرند تا ثابت کنند اين افراد واقعاً وجود دارند. دولت برزيل نيز اين موضوع را بسيار مهم دانسته و از آن به عنوان کشفي بزرگ نام برد. آمار نشان مي دهد که قبل از کشف قاره آمريکا توسط کريستف کلمب در قرن 15 ميلادي، حدود هفت الي ده ميليون آمريکايي در جنگل هاي انبوه آمريکا زندگي مي کردند که حدود نيمي از آنها در برزيل ساکن بودند.
وقتي اروپايي ها به آمريکاي جنوبي آمدند، تمدن هاي بومي آمريکا رفته رفته کمرنگ شدند و بسياري از مردم اين قبايل به خاطر بيماري هاي منتقل شده توسط اروپايي ها جان خود را از دست دادند.
معروف ترين قبيله اي که از تمام قبايل آمازون قديمي تر است، قبيله ياگوآ است که افراد آن حتي نمي توانند زبان هيچ کدام از قبايل ديگر را بفهمند.
خانه هاي آنها مالوکا ناميده مي شود که خانه هايي بزرگ و حصيري است؛ به طوري که 15 خانوار مي توانند در آن زندگي کنند. اين قبيله نسبت به قبايل ديگر داراي جمعيت بيشتري است.
گوشت قرمز ممنوع
ماهيگيري در اين قبيله چند ماه طول مي کشد اما تعداد ماهي هاي صيد شده به روش آنها بي شمار است. غذاي محلي اين قبيله مانديوکا است که از آرد و ذرت تهيه مي شود.
قبيله آناونه ناوه برخلاف ديگر قبايل، حيوانات داراي گوشت قرمز را شکار نمي کنند و از خوردن گوشت قرمز اجتناب مي کنند و اگر در اين قبيله کسي گوشت قرمز بخورد قانون شکن به حساب مي آيد. در دهه هاي اخير بسياري از زمين هاي آنها توسط جويندگان الماس، دامداران و کشاورزان از آنها گرفته شده است.
گمشدگان آمازون
در اولين سفري که فائوست به جنگل هاي آمازون داشت، با موجودي عظيم الجثه در رودخانه آمازون مواجه شده بود و آن موجود چيزي نبود جز يک آناکونداي غول پيکر. او در يادداشت هاي خود ذکر کرده بود؛« اين موجود سري مثلثي و بدني پهن و بلند داشت که به آرامي دور قايق ما مي چرخيد و هر لحظه ممکن بود که قايق ما را واژگون کند. من در يک حرکت سريع اسلحه ام را پشت حيوان گرفته و شليک کردم و او به سرعت از نظر ناپديد شد.» به گفته فائوست قطر بدن اين مار به 50 سانتي متر و طول آن به 19 متر مي رسيد.
نجات يافتگان آمازون
او در سال 1750 براي انجام يک سري تحقيقات به جنگل هاي آمازون اعزام شد؛ اين زماني بود که او تازه با ايزابل ازدواج کرده و او باردار بود. به همين خاطر مجبور شد تا ايزابل را نيز همراه خود ببرد اما او را در يکي از نزديک ترين شهرهاي جنگلي به نام کويتو گذاشت تا خودش به تنهايي به جنگل برود. ايزابل تا سال 1765 با اميد، چشم انتظار بازگشت شوهرش بود اما هيچ خبري از جين نشد و به همين دليل ايزابل نامه اي به دولت برزيل نوشته و از آنها درخواست کمک کرد تا بلکه بتوانند ردي از شوهرش پيدا کنند. برزيل درخواست کمک او را قبول کرده و تيمي تحقيقاتي را با او با اين سفر فرستاد. آنها سفر دريايي خود را آغاز کردند اما تمام افرادي که با او در اين سفر همراه شده بودند بر اثر حمله خفاش هاي خون آشام، مالاريا و نيش مارهاي عظيم الجثه آمازوني جان خود را از دست دادند. در اين زمان ايزابل تنها و مستأصل به راه خود ادامه داد تا اينکه به يکي از قبايل بومي برخورد؛ در اين هنگام از شدت ضعف و خستگي از هوش رفت. بوميان ايزابل را براي درمان به يکي از معابد محلي بردند تا سلامتش را دوباره بازيابد و بتواند به سفر خود ادامه دهد. اين قبيله به ايزابل لباس و غذا دادند و توشه سفرش را آماده کردند و ايزابل به راه خود ادامه داد. اين سفر 4 سال به طول انجاميد تا اينکه در سال 1769 و در ميان جنگل، عجيب ترين اتفاق زندگي اش به وقوع پيوست. او در ميان يکي از قبايل آمازوني، شوهرش را پيدا کرد.
جين به خاطر حادثه شديدي که در ميان راه برايش بوجود آمده بود حافظه خود را از دست داده بود و به همين خاطر با يکي از قبايل زندگي مي کرد اما با ديدن ايزابل و کمک هاي او توانست دوباره حافظه خود را به دست آورد.
از ديگر گمشدگان جنگل هاي آمازون، يوسي گيسبرگ بود که در سال 1981 براي انجام يکسري تحقيقات از طرف ارتش انگلستان به آمريکاي جنوبي فرستاده شد. يوسي به مدت سه هفته در اين جنگل مخوف گم شده بود ولي به طرز معجزه آسايي از مرگ نجات يافت و توانست با تجربيات جذاب ولي ترسناک به لندن بازگردد. او پس از بازگشت کتابي از خاطرات خود در آمازون منتشر کرد و نام آن را « گمشده در جنگل» گذاشت. يوسي خاطرات خود را اين گونه بيان مي کند:« من در آن زمان تنها 22 سال داشتم و عاشق هيجان و ماجراجويي بودم. وقتي به بوليوي رسيدم، از مردم منطقه داستان هاي عجيب و غريب زيادي راجع به جنگل هاي مرموز آمازون شنيدم و اين کنجکاوي دليل اصلي سفر من به آمازون بود.» يوسي در اين سفر با ماجراجوي ديگري به نام مارکوس آشنا شد و با هم اين سفر را آغاز کردند. مارکوس که قبلاً نيز بارها به آمازون رفته بود، از داستان هاي خود براي يوسي تعريف کرد و او هرچه بيشتر براي سفر راغب مي شد. در راه با افراد ديگري به نام هاي کوين و کارل آشنا شدند و به اين ترتيب يک گروه تشکيل دادند. اما آنها خبر نداشتند که کنجکاوي بيش از حد مي تواند برايشان ايجاد دردسر کند. آنها با شجاعت تمام به اعماق جنگل رفتند؛ بدون اينکه براي پيدا کردن راه بازگشت براي خود نشانه اي بگذارند و همين باعث شد تا راهشان را گم کنند و فقط در جنگل دور خود بچرخند. کم کم آب و آذوقه اي که همراه آورده بودند، تمام شد و آنها مجبور شدند براي سير کردن شکم خود، شکار کنند و چون هيچ کدام شکارچي ماهري نبودند، تنها مي توانستند ميمون ها را شکار کنند. پس از چند روز سرگرداني آنها بالاخره رودخانه آمازون را پيدا کردند و چون مي دانستند اين رودخانه از شهرهاي زيادي مي گذرد، به فکر ساختن بلمي براي رد شدن از رودخانه افتادند. يوسي در ادامه داستان خود مي گويد:« مي دانستيم که اين کار ريسک بزرگي است اما براي رهايي از اين مخمصه، مجبور به پذيرفتن اين ريسک بوديم. پشه هاي وحشي تمام بدنمان را گزيده بودند و به خاطر خوردن گوشت ميمون بيمار شده بوديم. کوين بسيار بيمار بود و ما احتمال مي داديم مالاريا گرفته باشد. اين بلم آخرين اميد ما براي بازگشت بود. مي دانستيم خطرات بسياري در مسير رودخانه خواهيم داشت که از جمله آنها آبشارهاي فراوان و پر خطر رودخانه آمازون و حيواناتي بود که در اين رودخانه زندگي مي کردند.» اما اين بلم فکر خوبي براي نجات نبود و به خاطر نداشتن امکانات کامل براي ساخت بلم، آنها نتوانسته بودند آن را محکم بسازند. قايق تنها پس از 15 الي 20 دقيقه حرکت در رودخانه شکسته شد و آنها داخل آب افتادند. عمق رودخانه آن قدر زياد بود که به زحمت و با کمک تکه چوب هاي قايق، تنها سر خود را بيرون از آب نگه داشته بودند تا بتوانند نفس بکشند. آنها تمام مسير را با جريان آب طي کرده و تقريباً با تمام موانعي که در راه بود، برخورد کردند تا اينکه بالاخره زخمي و سرگردان به ساحل رسيدند ولي به خاطر خستگي و صدمات شديد تا ساعت ها از هوش رفته بودند.
اين چهار نفر تازه به هوش آمده و براي خود آتشي روشن کرده بودند و فکر مي کردند بالاخره همه چيز تمام شده و نجات يافته اند که ناگهان يک يوزپلنگ را در مقابل خود ديدند اما اين بار بخت با آنها يار بود زيرا يوزپلنگ گرسنه نبوده و مارکوس توانست با استفاده از يک تکه آتش او را ترسانده و فراري دهد. آنها شب و روز به مسير خود ادامه دادند ولي گويا مشکلات دست بردار نبودند. اين بار کارل ناگهان در يک باتلاق افتاد و با هر حرکت، بيشتر در آن فرو مي رفت. يوسي و مارکوس براي بيرون کشيدن کارل بسيار تلاش کردند اما بي نتيجه بود و او در باتلاق غرق شد. مارکوس، کوين و يوسي به راه خود بدون کارل ادامه دادند. آنها بسيار خسته و بيمار بودند و تنها پوست و استخوانشان باقي مانده بود. درست زماني که آنها ديگر هيچ اميدي به زنده ماندن نداشتند، با يک قبيله سرخ پوست برخورد کردند. مارکوس در مورد اين قبيله مي گويد:« در ابتدا ما از اين قبيله ترسيديم و فرار کرديم زيرا فکر مي کرديم آنها ما را خواهند کشت اما افراد اين قبيله تنها قصد کمک داشتند. آنها زخم هاي ما را مداوا کردند و به ما غذا دادند و ما دوباره به مسير خود ادامه داديم.» در ميانه راه مارکوس، يوسي و کوين را گم کرد و ديگر موفق به پيدا کردن آنها نشد. يوسي و کوين از راهي که افراد قبيله نشان داده بودند، به سن خوزه رسيدند اما مارکوس هيچ گاه پيدا نشد و حتي تيم تحقيق نيز هيچ ردي از او پيدا نکردند. اکنون يوسي و کوين دوستان بسيار صميمي هستند و از اين سفر به عنوان وحشتناک ترين و عجيب ترين تجربه زندگي خود ياد مي کنند.
شنا در خطرناکترين رودخانه دنيا
بعدها کتابي از تجربيات مارتين به چاپ رسيد که تمام سفرهاي او را شامل مي شد. مارتين استلر تا به حال موفق شده است چهار رکورد در کتاب رکوردهاي گينس ثبت کند. او در يکي از رکوردهايش در سال 1997 طول بين آفريقا و اروپا را شنا کرده بود و همچنين شنا در رود دانوب در سال 2000 و شنا در رود مي سي سي پي در سال 2002 از ديگر رکوردهاي مارتين است.
اتفاقات غيرطبيعي
يکي ديگر از اتفاقاتي که در جنگل هاي آمازون به وقوع پيوست گم شدن يک هواپيماي کوچک نظامي با 9 سرنشين بود. در سوم اکتبر سال 2009، اين هواپيما که در حال عبور از بالاي جنگل هاي آمازون بود، دچار توفان هاي شديد اين منطقه شده و کنترلش را از دست داده و در نهايت سقوط کرد، اما 7 سرنشين هواپيما هيچگاه پيدا نشدند و تنها 2 نفر از آنان توانسته بودند از طريق شنا از آب هاي رودخانه آمازون خود را به شهرهاي اطراف برسانند اما گفتند که از سرنوشت همراهانشان هيچ اطلاعي ندارند و چون از پيدا شدن آنها نااميد شده بودند فقط جان خود را نجات دادند.
اشکال عجيب در آمازون
دنيس اسچان، عضو هيأت علمي دانشگاه فدرال برزيل در اين باره مي گويد:« تقريباً در هر هفته يک شکل عجيب در اين منطقه ديده مي شود که دليل به وجود آمدن آنها اثبات نشده است. بعضي از اين اشکال دايره اي و برخي ديگر مربع يا مستطيل و برخي حتي چند ضلعي هستند. توفان هاي شديدي که در اينجا رخ مي دهد، مي تواند يکي از فرضيه هاي پيدايش اين اشکال باشد.» مکان هايي که اين اشکال در آنجا بيشتر ديده شده اند، شمال بوليوي و غرب برزيل بوده است. عرض بيشتر اين اشکال تا 11 متر و عمق آنها تا دو متر است و مناطقي که اين اشکال در آنجا ديده شده اند از 90 تا 300 متر مساحت دارد. به هر حال اين نيز يکي ديگر از عجايب آمازون است.
حيوانات عجيب آمازون
دلفين صورتي که به زبان محلي بوتو ناميده مي شود، يکي از نادرترين دلفين ها در سراسر دنيا است که در ميان آب هاي رودخانه پهناور آمازون زندگي مي کند. اين دلفين مي تواند تا 15 دقيقه روي آب بماند ولي به طور کلي اين دلفين ها معمولاً زير آب هستند و تنها براي نفس کشيدن روي آب مي آيند. همچنين با وجود شباهتي که با دلفين هاي خاکستري دارند از نظر اندازه از آنها کوچکتر هستند و همين دليل باعث شده تا بتوانند به راحتي در آب هاي رودخانه شنا کنند؛ وزن آنها به 90 کيلوگرم مي رسد . دلفين هاي صورتي قادر هستند در آب به صورت درجا 180 درجه بچرخند.
رنگ اين نوع دلفين به خاطر آبي که در آن زندگي مي کند و غذايي که مي خورد صورتي است. اما عجيب ترين حيواني که در جنگل هاي آمازون به چشم مي خورد، ماناتي يا همان گاو دريايي است که مي تواند نيم تن وزن داشته باشد و قدش به 3 متر هم برسد. همچنين مارهاي آناکوندا که بزرگترين مار در سراسر دنيا هستند نيز در اين جنگل هاي زندگي مي کنند و بيشتر آنها تا 10 متر طول دارند. آناکوندا هيولاي درياچه نيز ناميده مي شود. اين مار برخلاف پيتون سمي نيست و با پيچيدن دور شکار او را از پا درمي آورد. تا به حال بسياري از مردم منطقه، به خصوص بوميان توسط مارهاي آناکوندا و پيتون هاي جنگل هاي آمازون بلعيده شده اند.
چندي پيش يک پسربچه 8 ساله که ساکن دهکده هاي اطراف آمازون بود توسط يک آناکوندا بلعيده شد و چند روز بعد تنها کلاه و کفش او توسط دوستانش که به خاطر باران به زير يک درخت پناه برده بودند پيدا شد. آراپايما يکي ديگر از حيوانات عجيب آمازون است که با 4 متر طول و 200 کيلوگرم وزن از بزرگ ترين ماهي هاي آب شيرين است. همچنين وحشي ترين ماهي هاي دنيا مانند پيرانا نيز در اين جنگل ها زندگي مي کنند.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}